نتایج جستجو برای عبارت :

ترکان غلجه زایی که بودند؟ و مطلبی پیرامون کورد و تورک از نگاه خودم.

نویسنده و محقق : اشکان ارشادی 
کپی و رونوشت برداری ممنوع و ناقض حقوق محققی است که در نشر الکترونیک یعنی وب فعالیت می‌کند .
در پایان مطالبی را که در مورد کرد و ترک بیان می کنم ، نظریاتی شخصی است پس توجه کنید.
به روایت کتاب تاریخ ایران تا اوایل سده هجده میلادی ، ترجمه کریم کشاورز 
و چند کتاب دیگر که به این موارد که توسط شخص اینجانب اشکان ارشادی خواهد آمد صحت گذاشته اند ، غلزایی را تعریف می کنیم. 
غل زایی یا غلجه زایی ، پشتون و افغانی‌هایی بودند ک
 
وزیر امور خارجه ترکیه گفته است که ازبکستان به سازمان همکاری کشورهای تورک موسوم به شورای تورک می پیوندد.
 
بنا به گفته مولود چاووش اوغلو، ترکمنستان نیز به عنوان عضو ناظر قصد عضویت در شورای تورک را دارد.
 
شایان ذکر است که هفتمین نشست کشورهای عضو شورای همکاری کشورهای تورک در ۲۲ و ۲۳ مهرماه امسال در باکو برگزار می شود
 
سازمان همکاری کشورهای تورک(شورای تورک) یک سازمان بین المللی با هدف همکاری های همه جانبه بین کشورهای عضو می باشد.
 
شورای تورک
ترکان عراق که به خودشان ترکمن یا ترکمان می گویند، بین نیم تا یک میلیون نفرهستند و به لهجة ترکی آذربایجانی سخن می گویند. در شمال عراق از شهر «تل عفر» تا قصبة «بدره» در جنوب شرقی عراق در 16 شهر، قصبه و صدها روستا سکونت دارند. شهر کرکوک مرکز ترکان عراق است و به همین جهت نیز لهجة ترکان عراق را لهجة ترکی کرکوک نیز می گویند. تل عفر، اربیل، آلتین کوپرو، کرکوک، داکوک، کیفری، مندلی، قارانیه و خانقین مهمترین شهرهای ترکان عراق است. در استان موصل نیز عدة ز
پچ کورد
پچ کوردهای شبکه از اساسی ترین تجهیزات شبکه می باشند. پچ کوردهای شبکه که به کابل های LAN هم شناخته می شوند، دارای ساختاری همانند کابل های شبکه می باشند. در هر دو سر پچ کوردهای شبکه، سوکت های RG45 تعبیه شده است. پچ کوردها برای انتقال داده ها (تصویر و صدا) به تجهیزات پسیو دیگر به کار می روند. معمولاً نوع هادی مس بکار رفته در پچ کوردهای شبکه، افشان می باشد. البته در این جا منظور، پچ کورد زوج به هم تابیده (TP) است.
اندازه پچ کوردپچ کوردها در متراژه
نویسنده : اشکان ارشادی
ابتدا بررسی دوران باستان ، سپس عصر ترکان که تا همین قرن حاضر شمسی قدرت بلامنازع منطقه بودند و در حقیقت تمامی سلسله‌های مهم توسط ایشان تشکیل شد. 
همچنین سلسله‌های دیگری از اقوام بوده که بتفضیل و تفصیل سخن خواهیم گفت. 
برای آنکه تاریخ باستان ایران را بشناسیم ناگزیریم از بررسی دو نوع منبع : 
۱. شاهنامه و دیگر نوشته های ایرانیان و اعراب و گاها ترکان 
۲. بررسی و منبع قبول کردن ، نوشته‌های خارجیان 
هرکدام دارای نواقص و غرض
شعر : رضا کاظمی #اردبیلی #محاوره ای 
#تراکتور 
واردو بیر تیمی تورک لَرین بایراقی     گویلَردَه      گَزَر هان کی  گروپ دا اولسا او قورخین نان  حریف لَر اَسَر 
 
گوج لی  قارتال کیمی گَلیبمیدان دا     طوفان    ایلییَر چوخ لو گُل لار وریب اوتوبحریفی       گیریان     ایلییَر 
 
قوزانار    سَس   هَر   طَرفدَن تورک لَره  جان  دور  تراختور آخیلان     قان دور    داماردا عشقی دور خان دور تراختور
 
قویوب     دُنیانی    حیرت ده تراختور دا      اول
سلاو له کوردیستان
 
سلاوی مه‌ن له یارانیله خلقی پاکی کوردستانیله هه‌ر شار و ناوچه یعیراقی، شامی یا ایرانیسلاوی من له سنه‌دژو خلقی خاسی کامیارانیسلاوی من له کلهور وله کوردکانی کرماشانیسلاوی من له حلبچهاو پاریزگای شهیدانیله سردشتی غریو که‌فتیله داوانی آذربایجانیسلاوی من له مهابادشاری قاضی قهرمانیسلاو من له بوکان وله کچ و کوران جوانیسلاوی مه له نقدهله شنوو شاری جلدیانیسلاوی من له شاهین دژله کوردانی شکاکانیسلاوی من له هرچی کوردله کور
سلام گوزل دوست لاریم ...
منیم گوزل گارداشیم بیر گوزل سوز بویوردی کی هرکس اوز دیلیجه بیر پست گویسون 
تا هامی اونون دیلین تانیسین..
تورک دیلی بیر کامیل دیل دی..اله کی هر بیر زادا بیر آدی واردی..
و حتی بعضی کلمه لره ده بیر کلمه نی ایشه توتور ولی متفاوت سس لری له...
مثلا:
اوزوم : صورتم
اوزوم : انگور
اوزوم : شنا کنم
اوزوم : چروکیده (معنی دقیفشو نیافتم براتون)
بو بیر ساده میثالی دی که من سیزه وورا بیلم..
خوب تورک دیلی شیرین بیر دیلدی..چوخ خوشحال اولام که ایس
دم دم قلعه ای باستانی در نزدیکی ارومیه بود که قدمت آن به قبل از اسلام می رسید.بازسازی این قلعه عملی استقلال طلبانه از جانب امیرخان برادوست بود که خواهان حفظ استقلال امارت در حال گسترش اش بود و از جانب خوانین کورد موکریان نیز مورد حمایت قرار گرفت.
طولی نکشید توسط صفویان و قزلباشها مورد حمله قرار گرفت و با مقاومتی یک ساله از جانب ساکنان قلعه سرانجام قلعه ویران شد و تمامی ساکنان آن مردانه تا آخرین قطره خون جنگیدند و اجساد خونین شان در زیر آواره
سلسله صفویه از سال 907 تا 1148 هجری قمری برابر با سال 1502 تا سال 1736 میلادی بر ایران حاکم بود.سرسلسله این خاندان شاه اسماعیل اول بود.شاه عباس کبیر،شاه صفی،شاه سلطان حسین و ...از دیگر پادشاه صفوی بوده اند.از بناهای متعدد صفویه در انار می توان نتیجه گرفت که در این دوره به این منطقه توجه خاصی می شده است.انار در دوره صفویه،رشد و ترقی زیادی کرد و درهمین دوره بود که بر رونق این منطقه افزوده شد و مشاهیر متعددی در انار درخشیدند.
دوره صفویه یکی از مهم ترین دو
دانلود آهنگ ترکی محمد اصغری تورک قیزلاری , محمد اصغری تورک قیزلاری ,  - دانلود آهنگ ترکی محمد اصغری به نام تورک قیزلاری , دانلود آهنگ ترکی , Mohammad Asghari - Turk Qizlari , , .دانلود آهنگ ترکی , Mohammad Asghari - Turk Qizlari ,  موزیک.
 
با گلین موزیک به روز باشید دانلود تمامی آهنگ های روز
 
گلین موزیک
 
برای دانلود آهنگ مورد نظر کلیک کنید
نویسنده : اشکان ارشادی 
از قدیم با سه زبان شیرین و اصیل بزرگ شدم.خیلی از بچه‌ها از لهجات مختلف زبان آگاهی ندارند و برداشتهای متفاوتی دارند ، بگذریم از اینکه من حتی همین فارسی رو خیلی کتابی می نوشتم و الان هم ترکی رو به همین صورت می نویسم که دیگه سعی می‌کنم ترکی رو هم بصورت محاوره بنویسم. حقیقت اینکه گوشهای من عادت به شنیدن کوردی کرمانشاهی داره و این زبان غنی رو به خوبی متوجه میشم ، فقط نمیدانم با چه رسم الخطی باید آن را بنویسم. اگر برای بچه‌ه
اصالتا از ساکنان نواحی کوهستانی مازندران بودند. آنها ابتدا بر مازندران سپس بر گیلان، قزوین، تهران، سمنان، خراسان، سیستان، بلوچستان، کرمان، اسفهان، آذربایگان، مادگان، زنجان، همدان، کردستان، کرماشان، لرستان، خوزستان و فارس مسلط شدند و نظام ملوک الطوایفی را برچیده و خود را شاهنشاه ایران نامیدند. تهران را پایتخت ایران قرار دادند.
جشن های باستانی و زرتشتی را زنده نمودند. آزادی مذاهب درون اسلامی را فراهم ساختند. ایران را به استان های مختلف و
تنها سایت مشاوره ی معتبر در صدور انواع بیمه نامه جزیی و کلی
 شرکت بیمه  آسیا ۲۶۰۸۵ در  اهواز
 
و تماس با مشاوران:
09100400485 _ 09390859198 
آدرس شهرک آغاجری فلکه ارشاد انتهای رسالت جنب تاکسی فردوس.
۱۳۹۹/۱/۲۶
رضا ترکان مشاوره بیمه عمر و زندگی و بازنشستگی در اهواز
۰۹۳۶۴۲۲۴۰۷۵
 
گروه واتساپ کوری با هدف دورهمی دوستان و عزیزان کورد زبان ایجاد شده و از همه کورد زبان ها درخواست میکینم که تو این گروه دور هم جمع شین و با هم چت و گپ دوستانه داشته باشید.
کوردها رو به گروه واتساپ خودتون فرا بخونید و از کنار هم بودن لذت ببرید تا یک دورهمی صادقانه و بانشاط داشته باشیم و این دورهمی موجب بشه که ما با هم و در کنار هم خوش بگذرونیم.
گروه چت واتساپ کوردی رو به دوستان کورد خودتون معرفی کنید تا همه کوردها تو گروه به هم حرف هامون رو بزنیم و
برای دانلود آهنگ کلیک کنید
علی تورک اوغلو محکوم
دانلود آهنگ ترکی علی تورک اوغلو به نام محکوم
Eli Türkoğl – Mahkum
دانلود آهنگ ترکی علی تورک اوغلو به نام محکوم
دانلود آهنگ با دو کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰
 
متن آهنگ ترکی علی تورک اوغلو به نام محکوم

.:( دانلود تمامی آهنگ های علی تورک اوغلو):.

کانال تلگرامی مشگین موزیک
https://t.me/meshginmusic
دانلود آهنگ جدید ترکی از سایت مشگین موزیک

.:( صفحه اصلی سایت ):.
برای دانلود آهنگ کلیک کنید
 
نویسنده و گردآورنده : اشکان ارشادی از کرمانشاه 
ابتدا اینکه قبچاق کجاست ؟
تلفظش چگونه است ؟
در ایران و آفریقا آیا بوده‌اند ؟
ابتدا توضیحی تحقیقی از خودم ، ( اشکان ارشادی از کرمانشاه )
قِبچاق نام دشتی بزرگ در اوراسیاست، اوراسیا مجموع دو قاره آسیا و اروپاست چون در حقیقت اروپا شبه جزیره‌ای از قاره‌ای عظیم بنام آسیاست، این دشت از مغولستان شروع شده و تمامی زمینهای استَپی را تا عمق اورال و اروپا را شامل می شود ، اگرچه آذربایجان هیچگاه در دشت ق
 
نویسنده و گردآورنده : اشکان ارشادی از کرمانشاه 
ابتدا اینکه قبچاق کجاست ؟
تلفظش چگونه است ؟
در ایران و آفریقا آیا بوده‌اند ؟
ابتدا توضیحی تحقیقی از خودم ، ( اشکان ارشادی از کرمانشاه )
قِبچاق نام دشتی بزرگ در اوراسیاست، اوراسیا مجموع دو قاره آسیا و اروپاست چون در حقیقت اروپا شبه جزیره‌ای از قاره‌ای عظیم بنام آسیاست، این دشت از مغولستان شروع شده و تمامی زمینهای استَپی را تا عمق اورال و اروپا را شامل می شود ، اگرچه آذربایجان هیچگاه در دشت ق
چند روزیه که هی به خودم بد و بیراه میگم. هی خودم رو مقایسه میکنم و شکایت از این که این چه دنیاییه. این چه وضعیه. نگاه کن فلانیو نگاه تو چقدر ضعیفی. نگاه اون یکی باهات چیکار کرد. نگاه نگاه و خلاصه خاک تو سرت. 
امروز یک لحظه به خودم اومدم و دیدم که گناه دارم بابا. این مریضیه که دارم. این که هیچ وقت راضی نیستم. این که گیر کردم تو گذشته و این همه ترس از شکست دارم. این که حالم رو به تنهایی نمیتونم خوب کنم.  هی به خوددم گفتم ببین تو همینی. بیا لااقل قبول کن
کتاب دده قورقود نام یکی از قدیمی‌ترین داستانهای اسطوره‌ای ترک‌های اوغوز است که ریشه‌ای پیش از اسلامی دارند. این مجموعه از ۱۲ داستان به نثر و نظم تشکیل شده و مجموعه پر ارزشی است که زندگی، ارزشهای اجتماعی و باورهای مردمان ترک را نشان می‌دهد. قدمت کتابت داستانها مربوط به قرن‌های چهاردهم و پانزدهم میلادی می‌باشد. کتاب دده قورقود به زبانهای مختلف ترجمه شده‌است. نخستین ترجمه دده‌قورقود به زبان آلمانی در سال ۱۸۱۵ از روی نسخه کتابخانه درسدن
 
 
قلعه_ذوالفقار خان_کلهر 
 
فتح_بغداد توسط ایل کلهر و تشکیل #حکومت_کورد_کلهر با تسخیر بغداد توسط ایل کلهر به فرماندهی ذوالفقارخان کلهر در سال ۹۳۰ق/۱۵۲۴ م / مقارن با حکومتهای صفویه و عثمانی و پس از تسلط بر بخشی از کردستان، لرستان و سپس تمامی عراق عرب اطلاق می‌شود.
در سال ۹۱۴ق/۱۵۰۷م بغداد تحت حکومت شاه اسماعیل صفوی بود، در هنگامی که شاه طهماسب یکم مشغول نبرد با ازبک‌ها در خراسان بود امیری کورد ضد عمویش ابراهیم خان کلهر حاکم بغداد شورش کرد، ا
شعر : رضا کاظمی اردبیلی سبک : شعر_فیدان1399/02/22
موضوع : گوردوم 
 
جَهان        دولدو     حَسادَت دَن داها   سوز    یوخ     صداقت دَن گَلیب  دُوست دُوست  دییَن لَردَن خَفادَه        حَمله لَر        گوردوم
 
اوجاددیم     تورک     آدین   گویلَه اَگَر       هَزیان      دِسَم     سویلَه بونا        یاندیم       دی یاریم نَن ایتیلمیش      کَلمه لَر      گوردوم 
 
چوخالدی    باشسیز    اینسان لار آزال دی        دین و       ایمان لار اورک سیز    قورخاق 
 
 
قلعه_ذوالفقار خان_کلهر 
 
فتح_بغداد توسط ایل کلهر و تشکیل #حکومت_کورد_کلهر با تسخیر بغداد توسط ایل کلهر به فرماندهی ذوالفقارخان کلهر در سال ۹۳۰ق/۱۵۲۴ م / مقارن با حکومتهای صفویه و عثمانی و پس از تسلط بر بخشی از کردستان، لرستان و سپس تمامی عراق عرب اطلاق می‌شود.
در سال ۹۱۴ق/۱۵۰۷م بغداد تحت حکومت شاه اسماعیل صفوی بود، در هنگامی که شاه طهماسب یکم مشغول نبرد با ازبک‌ها در خراسان بود امیری کورد ضد عمویش ابراهیم خان کلهر حاکم بغداد شورش کرد، ا
 
 
قلعه_ذوالفقار خان_کلهر 
 
فتح_بغداد توسط ایل کلهر و تشکیل #حکومت_کورد_کلهر با تسخیر بغداد توسط ایل کلهر به فرماندهی ذوالفقارخان کلهر در سال ۹۳۰ق/۱۵۲۴ م / مقارن با حکومتهای صفویه و عثمانی و پس از تسلط بر بخشی از کردستان، لرستان و سپس تمامی عراق عرب اطلاق می‌شود.
در سال ۹۱۴ق/۱۵۰۷م بغداد تحت حکومت شاه اسماعیل صفوی بود، در هنگامی که شاه طهماسب یکم مشغول نبرد با ازبک‌ها در خراسان بود امیری کورد ضد عمویش ابراهیم خان کلهر حاکم بغداد شورش کرد، ا
 
 
قلعه_ذوالفقار خان_کلهر 
 
فتح_بغداد توسط ایل کلهر و تشکیل #حکومت_کورد_کلهر با تسخیر بغداد توسط ایل کلهر به فرماندهی ذوالفقارخان کلهر در سال ۹۳۰ق/۱۵۲۴ م / مقارن با حکومتهای صفویه و عثمانی و پس از تسلط بر بخشی از کردستان، لرستان و سپس تمامی عراق عرب اطلاق می‌شود.
در سال ۹۱۴ق/۱۵۰۷م بغداد تحت حکومت شاه اسماعیل صفوی بود، در هنگامی که شاه طهماسب یکم مشغول نبرد با ازبک‌ها در خراسان بود امیری کورد ضد عمویش ابراهیم خان کلهر حاکم بغداد شورش کرد، ا
 
 
قلعه_ذوالفقار خان_کلهر 
 
فتح_بغداد توسط ایل کلهر و تشکیل #حکومت_کورد_کلهر با تسخیر بغداد توسط ایل کلهر به فرماندهی ذوالفقارخان کلهر در سال ۹۳۰ق/۱۵۲۴ م / مقارن با حکومتهای صفویه و عثمانی و پس از تسلط بر بخشی از کردستان، لرستان و سپس تمامی عراق عرب اطلاق می‌شود.
در سال ۹۱۴ق/۱۵۰۷م بغداد تحت حکومت شاه اسماعیل صفوی بود، در هنگامی که شاه طهماسب یکم مشغول نبرد با ازبک‌ها در خراسان بود امیری کورد ضد عمویش ابراهیم خان کلهر حاکم بغداد شورش کرد، ا
 
 
قلعه_ذوالفقار خان_کلهر 
 
فتح بغداد توسط ایل کلهر و تشکیل #حکومت_کورد_کلهر با تسخیر بغداد توسط ایل کلهر به فرماندهی ذوالفقارخان کلهر در سال ۹۳۰ق/۱۵۲۴ م / مقارن با حکومتهای صفویه و عثمانی و پس از تسلط بر بخشی از کردستان، لرستان و سپس تمامی عراق عرب اطلاق می‌شود.
در سال ۹۱۴ق/۱۵۰۷م بغداد تحت حکومت شاه اسماعیل صفوی بود، در هنگامی که شاه طهماسب یکم مشغول نبرد با ازبک‌ها در خراسان بود امیری کورد ضد عمویش ابراهیم خان کلهر حاکم بغداد شورش کرد، ا
برای دانلود آهنگ کلیک کنید
 
دانلود آهنگ ترکی وحید تورک به نام یانمیشام
Download New Music Turki By Vahid Turk Called Yanmisham

دانلود آهنگ ترکی وحید تورک به نام یانمیشام
دانلود آهنگ با دو کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰
 
متن آهنگ ترکی وحید تورک به نام یانمیشام
♫♫♫ ♫♫♫ ♫ ♫♫♫ ♫ ♫♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫
ای دی کانال تلگرامی آیتک موزیک
https://t.me/Aytakmusic_ir
♫♫♫ ♫♫♫ ♫ ♫♫♫ ♫ ♫♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫
 
برای دانلود آهنگ کلیک کنید
پچکورد فیبر نوری، کابلی است که دو سر آن به کانکتور فیبر نوری وصل می شود. این وسیله برای ایجاد ارتباط بین تجهیزات و قطعات در شبکه فیبر نوری به کار برده شده و به آن پچ کیبل نیز گفته می شود. انواع متنوعی از پچکورد فیبر نوری با انواع مختلف کانکتورها، مانند LC، FC، SC، ST، MU ، MTRJ و E2000 و غیره وجود دارد.انواع پچکورد فیبر نوریانواع مختلفی پچکورد فیبر نوری وجود دارد و می توان آنها را به طور عمده توسط انواع کانکتور و کابل تقسیم بندی نمود.
پچکوردهای فیبر نور
 
 
 
سلام  
خوش آمدید  
ویدیو کلیپ های تورکی فارسی خارجی همراه با آهنگ در کانال تلگرام و سایتمان درج می کنیم 
لطفا فالو کنید و عضو کانالمون شوید کلیپ های بیشتری می گذاریم لطفا همراهمان باشید
تاریخچه ی دی جی تورک
نام دی جی تورک چند سالی وجود داشت که در کانال دی جی تورک آهنگ های شادی گذاشته می شد که چندان عضوی نداشت فقط دوست و آشنا
 
بعد ۲ سال به فکر افتتاح پیچ اینستاگرام شدیم 
و پیچ باز شد 
و کانال از نو ساخته شد 
اولین پست پیچ در تاریخ
 (1398/10/14)
سلام 
قبل از بررسی :
چقدر ساده لوحانه است اگر مغولان را که بزرگترین امپراتوری جهان را تأسیس و اداره کردند را بی مقدار و سبک مغز بشماریم. یا اینکه فکر کنیم ؛ مغولان هیچ چیزی نداشتند. امروزه بسیار تاریخ مغولان سبک شمرده می‌شود ولی از اتفاق آنکه کلید مهمات همه‌ی دورانهای بعداز مغول در خود مغولان نهفته‌است. بسیاری مغولان را وحشی و شراب خوار میشمارند در صورتیکه تمامی دَوار گذشته همین بودند. 
می توانید تحقیقی در مورد قبل از مغول تا صفویه و عثمان
پچکورد فیبر نوری، کابلی است که دو سر آن به کانکتور فیبر نوری وصل می شود. این وسیله برای ایجاد ارتباط بین تجهیزات و قطعات در شبکه فیبر نوری به کار برده شده و به آن پچ کیبل نیز گفته می شود. انواع متنوعی از پچکورد فیبر نوری با انواع مختلف کانکتورها، مانند LC، FC، SC، ST، MU ، MTRJ و E2000 و غیره وجود دارد.انواع پچکورد فیبر نوریانواع مختلفی پچکورد فیبر نوری وجود دارد و می توان آنها را به طور عمده توسط انواع کانکتور و کابل تقسیم بندی نمود.
پچکوردهای فیبر نور
کوردها را مانند دژی از گرجستان تا بغداد قرار داده ام که بدون گذشتن از آنها محال است دشمن بتواند به دولت اسلام آسیب بزند.
سلطان سلیم عثمانی
منبع:التواریخ جدید کوردستان-ملا محمود بایزیدی/کورد و کوردستان-لازاریف
دریافت عکس نوشتهحجم: ۲۵۴ کیلوبایت
امروز از کلاس ریاضی ( که چند وقتی بود به علت غیبت های متعدد قیافه ی دبیرش را یادم نمی آمد ) صدایم کرده بودند و من هم با ذوقی که خب طبعا از فرار از آن حصار لعنتی کرده بودم ، نشسته بودم توی سالن و سعی داشتم بفهمم چرا اینجا هستم . 
برگه ای حاوی چند موضوع را گذاشته بودند جلویم و گفته بودند ۱۰۰ دقیقه زمان داری . بنویس . به عبارتی مرحله ی نمیدانم چندمِ انشای امام زمان را در مدرسه برگذار کرده بودند و چند ثانیه قبلش به من اطلاع داده بودند که چون مراحل قبل ر
جلوی آینه و بین چندتا دیوار و یه در ایستاده بودم که ناگاه به خودم اومد. احساس و فکر و دل و همه چیز پخش در فضا و "من" از پس اون همه چیز، در یه لحظه با درخشندگیِ شفاف ویژه ی خودم، ظهور می کنه. می بینمش. مهساست! مهسای من! ایستاده اون وسط و به این "خونه"ی به هم ریخته نگاه می کنه. وقت سر و سامان دادنه!
تصور کن که محکم و مصمم وایساده باشی و نگاه کنی ببینی از کجا شروع به کار کنی.
آخرین بار که احساس خلا همیشگی را نداشتم چیزی حدود 5 سال پیش بود. لباس آبی تنم بود و منتظر بودم تا دکتر بیاید و مرا به اتاق عمل ببرند. مادرم، پدرم و عمه‌ی کوچکم توی اتاق همراهم بودند. کلینیک تخصصی جراحی بود و اتاقم یک تخت داشت. از داروی بیهوشی می‌ترسیدم اما احساس کامل بودن داشتم. نه اینکه خودم کامل باشم، نه. انگار قطعه‌های پازل دوباره به صورت کامل کنار هم قرار گرفته بودند. هرچند که خیلی با هم صحبت نمی‌کردند و سعی می‌کردند به هم نگاه نکنند اما
درود بر دوستان تورک زبان که در سراسر ایران و جهان زندگی میکنند و امروز میخام یک گروه تورکی واتساپ بهتون معرفی کنم و از همه ترکها دعوت میکنم که بیان گروه.
گروه مخصوص شماس و چت کردن تو گروه مایه افتخار ماس و خیلی خوشحال میشم که این گروه رو برای چت کردن انتخاب کردین و ما هم سعی میکنیم تا در کنار شما باشیم.
اما گروه هدف های بلند مدتی داره و میخاد که با ساخت گروههای زیاد تورکی واتساپ ، نسبت به جمع کردن تورک ها به دور هم اقدام کنه و شما هم این فرصت خوب
 
اولین سال های کارم مدام از مرکز سلامت زنان به مناطق کُردنشین می رفتم برای آموزش های ساده سلامت زنانو نمی خواهمکُرد را سوای قومیت های دیگر بگنجانم(هر چند خودم در قلبم میدانم چقدر عاشقشانم و در مورد افرادی که مخالف این عشقند سالهاست سکوت کرده ام و در دلم گفته ام ای غافلان !!!!!)مانده ام این سی و پنج میلیون انسان چرا در این دنیا تنهایند ؟؟؟؟. سیاستمداران پیر از این قوم چه می خواهند که با مرگ جوانها به آن می رسند؟
 
 
 
 
 
ایوبیان دودمانی کورد بودند که صلاح الدین ایوبی به مرکزیت مصر پایه گذاشت.این سلسله بر بخش عظیمی از خاورمیانه حکم می راند.
ایوبیان با شکست صلیبیان دست به فتوحات گسترده ای در سراسر خاورمیانه زدند.
سرانجام صلاح الدین با شکست اروپائیان و پادشاهی اورشلیم در جنگ حطین سرزمین مقدس را ضمیمه خاک ایوبیان کرد.
منابع:کورد و کوردستان-میخائیل لازاریف/الکامل فی التاریخ-ابن اثیر/صلاح الدین ایوبی-آلبر شاندور
پی نوشت اول:رنگ سبز در تصویر دوم حدود حکمرانی دول
چند روزی ست قصد کرده م کفش بخرم. کفش حمید را پا می کنم که اگر مناسب بود برای خودم هم مثلش را بخرم. به همه می گویم اندازه ست. فقط خودم می دانم که کفش های حمید، یک شماره از من بزرگ تر است؛ مثل پهنی شانه هایش، مثل قدش، مثل زورش، مثل قبلا که توی جیغ و داد می نوشت و من نمی توانستم بنویسم ...
دیشب خواب دیدم برادر کوچک ترم حمید شهید شده. از بنیاد شهید آمده بودند خانه ی ما. یک سرود ناهماهنگ و مسخره اجرا کردند و رفتند. چقدر لجمان گرفت ... همه آمده بودند. شلوغ بو
نام کتاب : ترکی خراسان و قواعد آنناشر : اختر -تبریزسال نشر : 1398 مشخصات : ۲۹۰ صفحه وزیری شومیزقیمت 50000 تومان
این کتاب دستور زبان ترکی در ایران با تاکید بر گویش ترکی خراسان بزرگ، از جمله کتاب هایی است که در راستای یادگیری، بروز و آشنا کردن ترکان و علاقمندان به زبان ترکی و دستور آن است.در بخش های ابتدایی کتاب، به معرفی موجز تاریخچه زبان ترکی، پیشینه ترکان خراسان همراه با تقسیم بندی ساختاری زبان های ترکی، قواعد نگارش زبان ترکی و قوانین آوایی و فرآ
دل نمی‌کندند.
از هم دل نمی‌کندند. دو ماه کنار هم بودند. برای هم جا باز کرده بودند و خودشان سخت نشسته بودند. وقت گریه و توی تاریکی دستمال‌هایشان را با هم قسمت کرده بودند. اسم هم را یاد گرفته بودند. بچه‌هایشان از خوراکی‌های هم خورده بودند و در دفترهای مشترک، با هم نقاشی کشیده بودند. جانمازهای تو کیفی‌شان را به هم قرض داده بودند. منتظر رسیدن هم مانده بودند. بعضی‌ها هم‌مسیر شده بودند و خانه هم را یاد گرفته بودند. شانه به شانه هم لرزیده بودند
استاد بزرگ امیر حسین خنجی در ایران تاریخ به نکات ارزشمندی در تاریخ کهن ایران اشاره می کنند و از آن جمله به نگاه دینی مردم که ایزدان یا زیاد کننده ها را سپاسگزار بوده اند و چیزی برای پرستش در آسمان ها نمیشناختند جز آنکه باور داشتند، چیز آتشین، سازنده محترم و گرداننده منظم این هستی است.



سرگذشت
یک قوم، زندگی دور و دراز در گوشه های
پنهان تاریخ است که در یک سفر دراز سرشار
از داستان هائی شگفت از دگرگونی ها و نشیب
و فراز ها و افت و خیزهای بی پایان،
زیبای جهانم، نور دو چشمم، گه گاهی میان روزمرگی هایم یکهو یاد تو میفتم. بعد به خودم نگاه می کنم و می بینم اگر همین الان، تو را داشتم، مادر خوبی می شدم؟ جواب برای خودم واضح است. کلی راه دارم که برسم. نه راهی که فکر کنی منتظر گذراندن کارگاه های تعامل با کودک و فرزندپروری ست! نه! راهی که مسیرش به خودم ختم می شود : خود سازی. تو قرار است ذره ذره در وجودم بپروری، روز و شبت را با من بگذرانی و دو سال تمام در آغوش من باشی. روحت قرار است در روح من گره بخورد. روح
خیلی وقته عدد ستاره های بالای صفحه کمتر از ۴۵ نشده. همینطوری داشتم اسکرول میگردم صفحه رو تا ببینم اگر نویسنده های محبوبم پست گذاشتن، یا عنوان جالبی دیدم، برم نگاه کنم. عنوانی توجهم رو جلب کرد که چند نفر درباره ش پست گذاشته بودند. نامه ای به گذشته که گویا یک چالشه. نامه ها رو نخوندم ولی یاد نامه ای افتادم که خودم سه سال پیش برای خودم نوشته بودم تا سال بعد همون موقع به دستم برسه. هیچ وقت یادم نمیره اون لحظه رو که نوتیفیکیشن ایمیل برام اومد و باز
جلد اول …قسمت چهاردهمنقشه
اِلف ها رو میتوانستم ببینم که در حال ساخت قصر خودشون بودند.قصر درحال ساخت خیلی عظیم بود و احتمالاً تعداد اِلف ها هم زیاد بود چون قصر بزرگی به آن اندازه تعداد زیادی افراد میخواست.به دروازه تازه ساخته شده نگاه کردم واقعا اِلف ها باهوش و قدرتمند بودند که این بنای زیبا رو ساخته بودند ، با نشستن دستی روی شونم از فکر بیرون رفتم و سریع به پشت سرم برگشتم ، لوک بود به من اشاره کرد که ساکت باشم بعد به پایین نگاه کنم، ما در بال
جلد اول …قسمت چهاردهمنقشه
اِلف ها رو میتوانستم ببینم که در حال ساخت قصر خودشون بودند.قصر درحال ساخت خیلی عظیم بود و احتمالاً تعداد اِلف ها هم زیاد بود چون قصر بزرگی به آن اندازه تعداد زیادی افراد میخواست.به دروازه تازه ساخته شده نگاه کردم واقعا اِلف ها باهوش و قدرتمند بودند که این بنای زیبا رو ساخته بودند ، با نشستن دستی روی شونم از فکر بیرون رفتم و سریع به پشت سرم برگشتم ، لوک بود به من اشاره کرد که ساکت باشم بعد به پایین نگاه کنم، ما در بال
 
یکی از آن روزها، بچه ها شروع کردند به گریه و بهانه گرفتن. غذا می خواستند. گرسنه بودند. چند تکه نان خشک که از روز قبل مانده بود، دست زن ها دادم و گفتم: «به آب بزنید تا نرم شود و بدهید دست بچه ها».
 
نان خشک را آب زدند، تکه تکه کردند و دست بچه ها دادند. اما بازهم صدایشان بلند بود. به آنها که نگاه کردم، دلم گرفت. موهاشان خاکی و به هم چسبیده بود. لباس های کهنه شان، از رنگ و رو افتاده بود. زن ها از روی ناچاری به من نگاه می کردند و کمک می خواستند. خودشان هم
وقتی بعضی چیزارو نمیبینمو انتخاب میکنم که نگاه نکنمبیاد می اورم و بعد از خودم میپرسم حسم چیه؟!و میگم شبیه اینکه به زخمت نگاه کنی و یاد دردت بیفتیاما مطمئنی جای زخم هم خوب میشه مثل همیشه
 
به پشت سرت که نگاه نکنی.حس میکنی دور شدی خیلی دور
و همین حس خیلی چیزا رو تسکین میده
ته دنیا کجاست؟
امروز توی اینستاگرام یکی این سوال پرسیده بود،برای اولین بار نوشتم:ته دنیا اونجاست که توی آینه به خودت نگاه میکنی و خودت نمیشناسی. برای من ته دنیا اونجا بود،وقتی بعد از اون روز .... به خودم توی آینه نگاه کردم؛انگار اندازه هزار سال پیر شده بودم و خودم نمیشناختم.
باید برگردم به خودم. و یادم باشد همین طور آبکی خودم را از دست ندهم. حوصله‌ ی آدم ها را ندارم. اینها را اینجا می‌گویم وگرنه بیرون از اینجا قضاوتی روی آدم ها ندارم. اینجا این طوری است . بیرون از این‌ جا کاری به کار کسی ندارم. عادت گرفته‌ ام حرف دیگران را که می‌شنوم سکوت کنم. به گوش‌هایم هم عادت داده ‌ام کمتر بشنوند. فقط توی خودم هستم. شاید اینطور برایم بهتر باشد که سکوت کنم. شاید بهتر باشد باز سعی کنم زندگی کنم. شاید بهتر باشد دست و پا بزنم. ورز
چند روز دارم این کلیپ حامد بهداد نگاه میکنم ،اونجا که میگه "پشیمونی یعنی چی؟ زندگی کردم اون لحظه رو وجود داشتم حتی به غلط " بعد برمیگردم به زندگی خودم نگاه میکنم و میبینم چقدر عذاب وجدان ها داشتم و چقدر پشیمونی ها با خودم به یدک میکشم ،انسان موجود عجیبیه ،


ادامه مطلب
ممکنه شنیده باشید که برخی از شرکتها درتبلیغاتشون اعلام میکنن که نیازی به تعویض روغن گیربکس در تمام عمروسیله نقلیه وجود نداره !!!
اما شما هرگز باورنکنید . هر نوع روغن روانکارهرچقدر هم با کیفیت باشه به مرور و تحت تاثیر عواملی همچون دما و فشار بالا وآلوده شدن با ذرات معلق داخل جعبه دنده تغییر ماهیت میده و از خاصیت روانکاری اون کاسته میشه . خصوصا چون درگیربکس های اتومات فرایند انتقال نیرو و تغییر دنده همگی با فشار روغن جریان یافته بین قطعات و وش
«روم»
در ابتدای قرن بیست میلادی بر باقیمانده روم جنگهایی صورت داده شد تا دیگر « روم اسلامی » نباشد. دو جنگ ویرانگری که عثمانی یا همان ترکان و به تعبیر صحیح « روم » در گرداب آن افتاد؛ همان دو جنگ بین‌الملل بود. روم در جنگ بین‌الملل اول رسما حضور داشت ولی در انتهای جنگ دوم بین‌الملل صدمات فراوانی خورد. روم دیگر آن روم نبود ، سالها در جنگهای عقیدتی _مذهبی _ دینی بسر برده بود و از این لحاظ ید طولایی داشت ولی فرسایش امری حتمی ست. 
روم دیگر ، آن رومی
امروز که رفته بودم دنبال یه کتاب تو یه کتابفروشی خیلی بزرگ، هر چی لابه لای کتاب های قفسه مربوطه چشم گرداندم کتاب ها رو ندیدم. گوشه پایین قفسه یه کپسول آتش نشانی گذاشته بودند. یکی دوباری به فکرم زد کپسول رو کنار بکشم و پشت اون رو هم نگاه کنم، اما نمی دونم چرا به خودم می گفتم همچین کتابی اون پشت چه کار می کنه. تا اینکه بالاخره سر کپسول رو به جلو خم کردم. بله، کتاب مورد نظر درست پشت دسته ی کپسول بود. قیمت آخر کتاب رو که توی اینترنت دیده بودم حدود 50 ه
هر وقت احساس می کنم خدا رو فراموش کردم، نگاهی به دست هایم می اندازم. از دوربین گوشه اتاق به خودم نگاه میکنم و به چیستی خودم فکر میکنم. همین کافیه که خالق خودم رو حاضر ببینم.
انتظار یه بیت شعر عارفانه نداشته باش. متاسفانه من زیاد اهل شعر نیستم.
روزگار عجیبی بود...
گاهی وقتا میرفتم روی بلند ترین نقطه ممکن روی این شهر
تا پرواز پرنده هایی را تماشاگر باشم که رویا هایم را با خود برده بودند به دورترین جاها...
و دست نیافتنیش کرده بودند...
تا پرواز پرنده هایی رو ببینم که هر کدام تکه ای از زندگیم را خورده بودند...
و من را در همین بالا ترین نقطه جهانم رها کرده بودند...
روزگار عجیبی بود...
آنقدر غرق آن پرندگان شدم که روسری ام را باد برد...
آنقدر که به ناگاه زیر پاهایم خالی شد...
دنیا دور سرم چرخید
 و من ت
سلام 
دیروز که داشتم گوشی رو پاک سازی میکردیم...
خوب چندتا مطلب  نوشتم.گفتم.چه عجب..
هیچی امروز اونقدر سرم شلوغ شد .وقت نکردم دوباره بنویسم.
اون دو نفر پتی کار بودند.بنده منتطر نتیجه هستم..
اگر پای کار نیستید بنده پست پاک کنم.تشکر 
گروه چت دوستان تورک
﷽الله﷽
گروه چت دوستان تورک {تبریز-اردبیل-ارومیه-زنجان و.....}وتمامی تورک زبانها
 Cʰᵃᵗ turk 
فقط تورک بیاد.
✿↝✬ᵖᵛ❥࿇➛
✿↝✬+18❥࿇➛
✿↝✬ˡᶤᶰᵏ❥࿇➛
✿↝✬fºʰˢʰ❥࿇➛
لینک عضویت گروه تلگرام دوستان تورک
 
لینک عضویت بهترین لینکدونی فعال رایگان تلگرام
روی بنر زیر کلیک کنید.
اگه کانال با کلیک باز نشد این آی دی کانال هستش:
telro@
بانک مرکزی قزاقستان از زمان استقلال این کشور در سال ۱۹۹۳ به این سو که «تنگه» را به عنوان واحد پول خود برگزیده است، شخصیت های تاریخی تُرک‌ها از جمله «کول تیگین» خاقان گؤک تورک‌ها، «آبلای خان»، ابولخیرخان، فارابی، چنگیزخان و «ملکه تومروس» پادشاه حکومت سکاها و همچنین نماد «بوزقورد» (کؤک بؤرو) را در اسکناس ها و سکه های یادبود خود استفاده کرده است.
در سال ۲۰۰۸ حدود ۱۳ هزار عدد اسکناس ۱۰۰ تنگه ای قزاقستان با نقش یادبود چنگیزخان منتشر شد، در سال
توی آینه که نگاه میکنم ,گاهی لجم میگیره از پوستم که صاف نیست ,خسته میشم به لیزر و راه های درمانی مکانیکی فکر میکنم و در آخر سر خورده سعی میکنم تو آینه نگاه نکنم ...اما دیروز که به مگان مارکل فکر میکردم دیدم مشکلم پوستم نیست ,اعتماد بنفسمه ... شاید اگر اعتماد بنفسم از اول عالی بود حالا زندگی شادتر و راحتتری داشتم ,و تا حالا به اهدافم رسیده بودم ,و حتی پوستم هم راحتتر درمان میشد . 
به خودم نگاه کردم و گفتم اعتماد بنفس داشته باش عزیزم!,بله قدم اول عزیز
صورتی،بنفش،آبی،سبز،نارنجی و زرد
موجوداتِ کوچکِ رنگی رنگی،که صدای جیک جیکشان این طرف بازار را برداشته بود!همه ی آن ها را گذاشته بودند در یک جعبه ی چوبی کوچک.حسابی به هم چسبیده بودند و به زحمت می‌توانستند چند سانتی متری راه بروند.دور و برم پر بود از بچه های همسن و سال خودم که با شوق و ذوق بسیار،جوجه رنگی ها را نگاه می‌کردند.هر وقت هم که کسی می‌خواست یکی  بخرد،همه شروع می‌کردند به اظهار نظر که کدام رنگ را بخری بهتر است!دویدم به سمت مادرم.جلوی
 
مینویسم و پاک میکنم...
یاد یکی از خاطره های ابوالفضل کاظمی افتادم توی کوچه نقاش ها... یاد یکی دیگر از خاطره های همدانی توی مهتاب خین شاید...
 
+جمع شده بودند بروند بگویند یا ما یا او، پروپاگاندا راه انداخته بود و مظلوم نمایی، مجبور شده بود بهشان بگوید: بروید هر چه گفت، گوش کنید. بینشان اختلاف افتاده بود، یک عده رفتند و پشت سرشان را هم نگاه نکردند. عده ای دیگر ماندند که رفیق نیمه راه نباشند و سوخته بودند. بعضی هایشان از خدا طلب مرگ کرده بودند و به
از اونها که هر کاری می‌کنن و هر حرفی می‌زنن منفورتر می‌شن
دیده بودم اما فکرشم نمی‌کردم خودم هم مثل اونا بشم
بیچاره چه زجری کشیده 
شرم بر من
کاش زودتر می‌فهمیدم 
باید برگردم و دوباره "نفرت" رو معنی کنم
این بار نه از نگاه خودخواه خودم
خواستم بنویسم گاهی مسئول خشم دیگران خودمان هستیم. وقتی تصمیم نادرست می گیریم. وقتی دیگران را یک جایی، یک طوری وادار می کنیم کاری را بکنند که ما می خواهیم، یک جایی، یک طوری روی سرمان خالی می کنند همه زجرهایی را که کشیدند. ممکن است فقط یک سوزن زده باشیم ولی ناگهان طوفانی از باد، از بادکنک دل دیگران خارج شود.
گاهی اوقات فکر کردن به این‌که دیگران تو را توی ذهنشان چطور می‌بینند می‌شود آزاردهنده‌ترین بلایی که آدم می‌تواند خودش بر سر خودش بیاورد. شاید بگویی مگر قرار نبود برایمان مهم نباشد قضاوت دیگران؟ قرار بود و هنوز هم هست اما تو داستانت فرق می‌کند. شاید نباید این‌طور باشد اما تو برایم مهمی. همیشه مهم بودی. این‌که تو مرا چطور می‌بینی، چه کسی می‌دانی و تصورت از من چیست همیشه برایم سوال بوده. من بارها و بارها و بارها خودم را گذاشته‌ام جای تو و
منم کتابام تسبیحم توکل صبر و آرامش.
به تمام دوستام گفتم دفترچه ها با پاسخنامه ها بیاد محال برم نگاه کنم ببینم چکار کردم و درست قبل از لحظه ای که اعلام کرده بودند من توی سایت بودم هم دفترچه و هم پاسخنامه را دانلود کردم همیشه همینم مرگ یکبار شیون هم یکبار دانه به دانه تمام دروس را چک کردم یک غلط داشتم همه جوابهایی که زده بودم درست بودند بعدش آرامش گرفتم و روزهای نسبتا آرام و خوب شروع شد.
امروز رفتم دندانپزشکم گفت باید دندان های عقلت را بکشی از د
دلیل بعضی اتفاقات دنیا را درک نمی‌کنم. مثلا به طور معمولی وقتی راه می‌رویم به جلو نگاه می‌کنیم و از هر جهت همانقدری دید داریم که چشمانمان اجازه می‌دهد. گاهی بی‌دلیل سرم را بالا می‌گیرم و می‌بینم که کسی در طبقه‌ی چهارم سر پنجره ایستاده و به من نگاه می‌کند. یک روز قبل از روز قربانی کردن گوسفندهای بی‌گناه بود که از باشگاه برمی‌گشتم. راننده‌ی وانت ایستاد. کنارش مردی نشسته بود که ریش بلند و ظاهری مذهبی داشت. من عادت ندارم که داخل ماشین و خا
دوباره باتفعل حافظ دوباره فال خودم
دلم گرفته دوباره به سوز حال خودم
تو نقطه اوج غزل های سابقم بودی
چه کرده ای که شکستم خیال وبال خودم
چرا نمیشود حتی بدون تو خندید
چرا،چگونه،چه شد این سوال خودم
چرا نمی رسد این بهار بعد از تو
چرا نمیرود این خزان سال خودم
اگر ندهی پاسخی به جان خودت
که میروم به نیستی و بی خیال خودم
طعم تلخ و ترش چایی رو مزه مزه میکنم
از پنجره ی کثیف کافه به ماشینایی که میرن و میان نگاه میکنم و فکر، فکر، فکر
به روزهای گذشته
ساعت ها و دقیقه ها و ثانیه ها
به آدم ها به نگاه ها به دروغ ها
به همه چی فکر میکنم
به همه‌ی چیزایی که از سر گذروندم
به دردها تپشها و اشکها
و راستش تهش به بیهودگی
به بطالت تموم اون لحظات و احساسات با یه خشم و بغض توام با آرامش و لبخند 
فکر میکنم
به صندلی خالی روبروم نگاه میکنم 
به جایی که ترجیح دادم امروز خالی بمونه که شاید
عامل مؤثر در گشتن هر جسم به دور محوری را گشتاور نیرو یا لنگر و یا تورک ( Torque ) می‌نامند . گشتاور یک کمیت فیزیکی است در حرکت چرخشی که به بزرگی نیرو و مسیر و مکان اثر نیرو بستگی دارد . گشتاور یک کمیت برداری بوده و یکای آن در سامانه استاندارد بین‌المللی یکاها، نیوتن متر است
فروش خودرو، این شرح کاملا مهندسی است و از تعریف فوق بجز مهندسین و افراد ماشین باز که علاقه به این مبحث را دارند ، بیشتر کسی متوجه نخواهد شد، ولی سعی میکنم که توضیح مختصر و ساده
بالاخره اتوبوس براه افتاد و خودم را به دست زمان سپردم. اعتراف میکنم از همان دقایق اولیه حالم حسابی دگرگون شد, یا به بیانی دیگر عصبانیت وجودم را فرا گرفت. دست هر کس تسبیحی بود و مثلا مشغول ذکر . این حالت وقتی بیشتر آزارم میداد که مسبحین مردان جوانی بودند که سفت به زن های جوان ترشان چسبیده بودند و سرشان در لاک خودشان بود و انگاری در این دنیا نبودند. دختران و پسران مجرد هم با موبایل هایشان مداحی و روضه گذاشته بودند و  اصوات مثل گرز آتشین بر فرق سر
#سعید_فلاحی#زانا_کوردستانی#لیلا#لیلایم#لیلا_طیبی#رها#رهایم#رها_فلاحی#کتاب#شعر#شعر_کوتاه#شعر_سپید#ایران#عشق#دوست#ادبیات#ادبیات_فارسی#ادبیات_کردی#کورد#کردستان#کرمانشاه#همدان#لرستان#بروجرد#نهاوند#انجمن_شعر_و_ادب_میخانه#شعر#شعرک#پریسکه#سپکو#چامه#چامک#چکامه
#سعید_فلاحی#زانا_کوردستانی#لیلا#لیلایم#لیلا_طیبی#رها#رهایم#رها_فلاحی#کتاب#شعر#شعر_کوتاه#شعر_سپید#ایران#عشق#دوست#ادبیات#ادبیات_فارسی#ادبیات_کردی#کورد#کردستان#کرمانشاه#همدان#لرستان#بروجرد#نهاوند#انجمن_شعر_و_ادب_میخانه#شعر#شعرک#پریسکه#سپکو#چامه#چامک#چکامه
چه فراز و نشیبی دارد نگاه‌ها...آن هنگام که به شب نگاه می کنی و جز سیاهی نمی‌بینی...آن هنگام که به آسمان نگاه می کنی و جز قفس نمی‌بینی...آن هنگام که به زندگی نگاه می کنی و جز حسرت نمی‌بینی...آن هنگام که به شعر نگاه می کنی و جز غم نمی‌بینی....آن هنگام که به تاریخ نگاه می کنی و جز خون نمی‌بینی...آن هنگام که به خدا نگاه می کنی و جز شرم نمی‌بینی......چه فراز و نشیبی دارد نگاه‌هاآن هنگام که به قلب‌اش نگاه می کنی و جز نفرت نمی‌بینی...آن هنگام که به چشم‌
!
نگاه کرد به گوشیم... به برچسب ژله ای گوشیم و پرسید چی؟گفتم چی!گفت رفیق شهیدم چی؟من:آها رفیق شهیدم ابراهیم هادیپوزخند زد و گفت ههرفیق شهیدم.... کی بود!؟من:کسی که با دعای توسل تونست حال مریضی رو خوب کنه،انقدر عمیق بود،خیلی مردِ،دوسش دارمنگاه کرد به من و دوباره خندید و سرشو گرفت سمت دیگه!البته به من خندید نه به داداش ابراهیمم.میدونم هنوزم تغییرمو هضم نکرده،هنوزم کنجکاوه، هنوزم میخواد بدونه چی شده،هنوزم میخواد از انکار به یقین برسه،عین خودم! شای
من خیلی وقتا خودم دست خودمو گرفتم 
خودم اشکای خودمو پاک کردم 
خودم موهامو نوازش کردم 
خودم خودمو آروم کردم 
خودم تو آیینه قربون صدقه خودم رفتم 
خودم خودمو رها کردم 
خودم حال خودمو پرسیدم 
من خیلی وقتا خودم هوای خودمو داشتم 
بهترین دوست زندگیم فقط و فقط خودم بودم ....
مغولان چون شهر خوارزم را بگرفتند و خلق را از شهر به صحرا آوردند، چنگیزخان فرمان داد، تا زنان را از مردان جدا کنند، و آنچه از عورات(زنان) ایشان را در نظر آمد نگاه داشتند و باقى را گفتند، تا دو فوج شوند و همه را برهنه کردند، و گرداگرد ایشان ترکان مغول شمشیرها برکشیدند .
چنگیز بفرمود : هر دو فریق را که در شهر شما جنگ مشت نیکو کنند، فرمان چنان است که از هر دو طرف عورات (زنان) جنگ مشت کنند، آن عورات مسلمانان با چنان فضیحتى مشت درهم می گردانیدند، یک پا
مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ ساله اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد .. به محض شروع حرکت قطار، پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می کرد فریاد زد: پدر نگاه کن!! درختها حرکت می کنند. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد. کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را می شنیدند و از حرکات پس
سلام.
امروز میخوام چندتا از لذتهام را تووبلاگم بنویس فقط چندتاشا
شاید بااین کاربتونم به لذتهای زندگیت اضافه کنم
البته ازسعی میکنم هرهفته تعدادبهش اضافه کنم البته اون لذتهایی که قابله نوشتن باشه
نگاه کردن به بچه هام وقتی به خواب عمیق فرورفتن
نگاه به چشمها ودستهای همسرم
نگاه به عکسهای یادگاری 
نگاه به تلاش وپشتکار مورچه ها
نگاه به دریا
نگاه به ماه روزاولش وچهاردهم
نگاه به طلوع وغروب خورشید
نگاه به دریا 
نگاه به حرم ایمه
وخیلی نگاههای دیگه.
تاب آوردن از من یه آدم تازه ساخت. امروز دیدم خیلی چیزها که پیش تر باعث میشد اعتراض کنم دیگه حتی ناراحتم نمیکنه. به پشت سرم نگاه میکنم و از خودم می پرسم من بودم واقعا؟!و جواب مثبته. قطعا من بودم که از این روزها عبور کردم و تکه های خودم رو باز به هم گره زدم تا "من" بشم.
به سوی توست اگر این نگاه، دست خودم نیستصبوری از دل تنگم نخواه، دست خودم نیستنخوان به گوش من دلسپرده، پند، که این عشقاگر درست، اگر اشتباه، دست خودم نیستهمین که پلک گشودی به ناز... پر زد و دیدمدلی که دست خودم بود، آه، دست خودم نیستمرا ببخش که می خواهمت اگرچه بعیدیکه من پلنگم و رویای ماه دست خودم نیستبرای از تو نوشتن، ردیف شد کلماتمکه اختیار غزل، هیچ گاه دست خودم نیستسجاد رشیدی پور
صدای رعد و برق باری دیگر فضای لندن را پر کرد.
باران به شدت می بارید و بوی خاک نم خورده و بوی باران هوا را پر کرده بود.
هرکس با سرعت به سمت سرپناهی می رفت تا خود را از شر باران خلاص کند. در این بین مردی با جثه بزرگ همان طور که چتر زیبا و صد البته گران قیمت خود را بالای سر گرفته بود و سیگار می کشید به آرامی قدم می زد و از هوا لذت می برد. او با چتر خویش هیچ مشکلی با باران نداشت و مورد توجه مردمان بدون چتر دور و اطراف بود.
_آقا ببخشید میشه از من یه دستمال ب
دختر پسرای کورد ️کرمانشاه کوردستان
مثب 18ممنوعتبلیغ ممنوع شاخ بازی و بی احترامی ممنوع
لینک عضویت گروه تلگرام دختر پسرای کورد کرمانشاه کوردستان
لینک عضویت بهترین گروه تلگرام در کانال 
لینکدونی تلگرام 
برای عضویت در لینکدونی تلگرام روی 
عکس زیر کلیک کنید.
با یه لیوان چای عطردار هلو توی تاریکی تکیه دام به میز محل کارم و دارم به بهار پشت در شیشه ای خیابون نگاه میکنم هر چی بیشتر میگذره بیشتر تو خودم گم میشم
آروم وایسادم و دارم این ۶ماهی که گذشت و میبینم 
پیش خودم میگفتم تو این ۶ماه انقدرر تغییرای محسوس میبینم ک بیا و ببین
 اما حالا...همه چی کند پیش میره  ولی روزا دارن میدووَن و من....منم هیچی 
پیش خودم میگم بابا مگه الکیه؟ یهو همه چی‌بشه گل و بلبل؟!!! 
 همون قدری ک طول کشید تا عوضش کنی، زمان میبره تا
امروز از کتاب فلسفه‌ی تنهایی رسیدم به آنجا که خلوت را توضیح می‌دهد. می‌گوید خلوت یعنی با خود بودن‌. در کنار خود بودن. تاب آوردن این با خود بودن. خوب که نگاه می‌کنم به نظرم هیچ وقت خلوت نداشته‌ام حتی این روزها که به مدد ج.ا. اینترنت قطع شده و دستم از توییتر و فیسبوک و اینستا کوتاه است به اینجا پناه آورده‌ام. من بلد نبودم هیچ‌گاه با خودم تنها باشم. من همیشه در تنهایی به جمع و نت و اینها پناه برده‌ام. من در واقع همان آدم جمعی‌ای هستم که بودم. ا
تنها دو هفته مانده.
هر روز صبح که بیدار می‌شوم و به سراغ کتاب‌ها می‌روم، بیشتر از قبل به خودم لعنت می‌فرستم و ناامیدتر می‌شوم.
به نتیجه کنکور در خرداد فکر می‌کنم، به طعنه‌های بابا، به نگاه ناراحت مامان، به خودم که هیچوقت خوشحال‌شان نکردم و باعث افتخارشان نبودم.
کنکور تنها راه نجات از این جهنم بود که خودم خراب کردم و لعنت به من.
پ.ن: به گذشته که فکر می‌کنم، می‌بینم هیچوقت موثر نبودم، بابت چیزی به خودم افتخار نکردم و پس چه سود ادامه دادن ا
دنبال جایی بهتر برای خریدن نهار گشتم. یک مغازه‌ی نسبتا سنتی دیدم که غذاهای معمولی داشت. علاوه بر میز و صندلی، از آن تخت‌های قدیمی هم گذاشته بودند. املت سفارش دادم همراه آب‌معدنی. مرد شیک‌پوشی آمد و کنار تخت سرپا ایستاد. کت و شلوار پوشیده و کلاه شاپو سرش کرده بود. موهایش کاملا سفید بود و سبیل‌هایش تاب کوچکی داشت. عینک زده بود و بیرون از مغازه را نگاه می‌کرد. میز کناری من دو مرد میانسال کت و شلوار پوشی بودند که از روزهای خوب جوانی صحبت می‌کرد
سوار آسانسور شدم. دکمه‌ی همکف را زدم. در طبقه پایین‌تر سه مرد سوار آسانسور شدند.‌ سیاه پوشیده بودند، اولین بار بود آن‌ها را می‌دیدم، احتمالاً اقوام یکی از ساکنان بودند. آسانسور که ایستاد یکی از آن سیاه‌پوش‌ها با شیء فلزی‌ای که در دست داشت به سرم کوبید. دیگر چیزی یادم نمی‌آید تا زمانی که خودم را در یک مکان ناشناس دیدم.
ادامه مطلب
تا حالا به رهبر ارکستر دقت کردید؟!
به همه ی حاضرین پشت میکنه و باتمام وجود کارش رو انجام میده..
↩️ یه وقتایی تو زندگی باید به همه پشت کنی و باتمام وجودت کاری رو که میدونی درسته انجام بدی...و ساز زندگیت رو بنوازی مطمئن باش آخرش همه به احترامت بلند میشن و تشویقت میکنن.
کار یه نتورکر هم خیلی شبیه رهبری ارکستر مگه نه؟؟خیلیا بهمون منفی میدن ولی ما باید پشتمون رو کنیم بهشون و با جدیت بیشتر به کارمون ادامه بدیم تا با دیدن ثمره ی جدیت ما، شگفت زده بشن
چیزی که از من باقی مانده ته‌مانده‌ای‌ست از گذشته‌ام. شبحی از آرزوها، علایق، انگیزه‌ها، نفرت‌ها و عشق‌هایم. به من می‌گویند با این ته‌مانده کاری بیش‌ از آن که پیش‌تر می‌کردی بکن. من خودم را پیدا نمی‌کنم. 
انگار یک نفر کشتی‌گیر را تا سرحدّ مرگ زده باشی و بعد به بدن رنجور و لت‌وپارشده‌اش نگاه کنی و بگویی بلند شو. فینال قهرمانی‌ت مانده. بعد بگویی چرا ضربه‌هایت کاری نیست. لابد چون ضربه‌های پیشین کاری بودند.
من خسته‌ام. خسته‌ام و خستگی
باران دانه دانه می‌افتد بر پشت بام خانۀ‌مان و صدایش می‌چکد درون گوش‌هایم. دلنشین و نم‌ناک است ، اما من دوست داشتم که هوا صاف می‌بود! دوست داشتم زیر نور ملایم خورشیدِ زمستانی ؛ دست خودم را می‌گرفتم و می‌رفتم به سمت کوه‌هایِ کنارِ شهر. دو نفری یکی را انتخاب می‌کردیم و قدم می‌گذاشتیم بر سنگ‌ها و دامنِ پهن شده‌اش. پاهایم را ارضاء می‌کردم و قلبم را شیدا. به نوک قله که می‌رسیدیم آرام کنار هم می‌نشستیم. خودم را کمی نزدیک‌تر می‌کردم بهش تا
من که مشغول خودم بودم و دنیای خودم
می نوشتم غزل از حسرت و رویای خودم
من که با یک بغل از شعر سپیدم هر شب
می نشستم تک و تنها لب دریای خودم
به غم انگیز ترین حالت یک مرد قسم
شاد بودم به خدا با خود تنهای خودم
من به مغرور ترین حالت ممکن شاید 
نوکر و بنده ی خود بودم و آقای خودم
ناگهان خنده ی تو ذهن مرا ریخت به هم
بعد من ماندم و این شوق تمنای خودم
من نمیخواستم این شعر به اینجا برسد
قفل و زنجیر زدم بر دل و بر پای خودم
من به دلخواه خودم حکم به مرگم دادم
خونم ا
من ادمها رو از روی چیزی که بودن قضاوت دیگه نمیکنم.
نمیگم صد در صد اینجوریه ولی الان واقعا این رو سرلوحه کارم قرار دادم.
نگاه نمیکنم که یه سال قبل یه نفر چطوری بوده
ده سال قبل چطوری بوده
به الان نگاه میکنم و الان.
شاید بگم اره به یک ماه قبلش تا الان نگاه میکنم و به خصوصیات کلیش (مثلا ادم خودخواه رو در نظر میگیرم که این ادم این رو توی تربیت و سیستمش داره، توی ذهنم نگه میدارم ولی با اون قضاوتش نمیکنم، ممکنه روزگار عوضش کرده باشه).
 
من قبلنا تونستم ا
کپی نکنید تا برایتان بنویسم! 
وقتیکه بچه بودیم از عظمت و اقتدار « ایران زمین » زیاد گفته می‌شد و همچنین در کتابهای مختلف پر بود از ساخت تمدن توسط ایرانیان.
ولی برای من این تصویر ذهنی شکست چرا ؟
چراهای زیادی داره و مطمئنم که برای شما هم این تصور ذهنی درهم شکسته، البته می‌دانم که هرکس در شرایط متفاوتی نسبت دیگری قرار داره و قرار نیست که حالت روحی و ذهنی من یا شما همگانی باشه ولی همسن و سالان من و کسانی که مثل من ایام ماضی را بخوبی ورق زده‌اند و
کپی نکنید تا برایتان بنویسم! 
وقتیکه بچه بودیم از عظمت و اقتدار « ایران زمین » زیاد گفته می‌شد و همچنین در کتابهای مختلف پر بود از ساخت تمدن توسط ایرانیان.
ولی برای من این تصویر ذهنی شکست چرا ؟
چراهای زیادی داره و مطمئنم که برای شما هم این تصور ذهنی درهم شکسته، البته می‌دانم که هرکس در شرایط متفاوتی نسبت دیگری قرار داره و قرار نیست که حالت روحی و ذهنی من یا شما همگانی باشه ولی همسن و سالان من و کسانی که مثل من ایام ماضی را بخوبی ورق زده‌اند و
عجیبه ولی چند وقتیه حس حماقت می کنم وقتی حس می کنم ممکنه یکی ازم خوشش بیاد ! شاید چون پیش خودم میگم توهمه و از حس بعدش می ترسم ، از حس بعدش وقتی بفهمی کاملا اشتباه میکردی و یه رفتار دوستانه ی ساده بوده ، آخ که چقد از دنیای دو جنسیتی بدم میاد:)))
جالبه حتی وقتی می بینم کسی صفحات اجتماعیم،مثل توییتر، رو فالو کرده تعجب میکنم ، چون فکر می کنم اگه خودم مخاطب صفحه ی خودم بودم فالوش نمی کردم و مثل یه صفحه ی معمولی و گذرا بهش نگاه می کردم !! یعنی واقعا بعضی
دارم راه می‌روم... به خودم می‌آیم و می‌بینم دارم با خودم حرف میزنم. اطرافم را اندکی نگاه میکنم که آیا کسی مرا دیده یا نه... موبایلم را از جیبم در می‌آورم. تظاهر میکنم به اینکه دارم ویس می‌گیرم، و به حرف زدن با خودم ادامه می‌دهم.
دارم درس میخوانم... به خودم می‌آیم و میبینم که چندین دقیقه است که دارم یک مکالمه ی خیالی با استادم درمورد برنامه ام میکنم. به اطرافم نگاه میکنم که کسی به من توجه میکند یا نه... تظاهر میکنم به اینکه دارم‌ کتاب جلویم را حف
میهمانی بود. همه
گرم صحبت و گپ و گفت خود. او نیز گوشه ای نشسته بود. بی هدف به خطوط بی معنای روی
زمین خیره شده بود و در افکار پوچ خود سیر می کرد. ناگهان باز شدن درب، سکون
چشمانش را بر هم زد. خودش بود.
دلهره در چشم هایش موج می زد. دلش اشوب
بود. شرم داشت او را نگاه کند. باورهایش جلوی دلش را گرفته بودند. دست هایش عرق
کرده بودند و انگشتانش به شدت می لرزید. اما او بی رحمانه نزدیک می شد و عطرش نزدیک
تر. صداها و همهمه ها همه و همه تار شدند. حالا فقط صدای کفش های
مهدی ترابی، بازیکن تیم فوتبال پرسپولیس: وقتی افراد معلوم‌الحال و خارج نشین از شادی گل من ناراحت می‌شوند، این مسئله نشان می‌دهد حتما کار من درست بوده است.‌باز هم از کشور و نظام اسلامی کشورمان حمایت می‌کنم. البته برخی‌ها در این میان به دنبال این بودند که بگویند من از جایی خط گرفته‌ام، اما این فکری بود که خودم داشتم و کسی چنین درخواستی از من نداشت.
 
لازم به ذکر است که آقای ترابی بر پیراهن خود شعاری انقلابی نوشته بودند. 
جلد اول ....قسمت دهمعصای بلک ویزاردبا خودم کلنجار میرفتم و فکر میکردم که اون عصا چی داره که تمام اهالی جنگل میخوان بدست بیارنش ، مگه چه رازی درون اون عصا هست که همه برای بدست آوردنش جانشونو هم میدن تا اونو بدست بیارن؟به
سث نگاه کردم مثل همیشه تو خودش بود ، همیشه تا وقتی که ازش سوال نمیکردم
حرف نمیزد ، همه چیز در این جنگل عجیب بودند. به سث گفتم : سث درباره اون
عصا بیشتر توضیح میدی؟
ادامه...
یه سری شبا دنبال یه کوچه هایی میگشتم که سر صدایی نباشه ،سال به سال کسی ازش رد نشه،از نور و ماشین و.. خبری نباشه
تا خودم و خودم خلوت کنیم
اینقد خودم بزنه تو گوشه خودم و ،خودم بغض کنه و دلش بگیره و گریه کنه که خودم و خودم قهر کنیم
البته قهرم کردیم..
میدونی چن ماهه خودمو ندیدم؟ جدی جدی قهر کرد رفت..
صبا پا میشدیم باهم درد و دل میکردیم صب بخیر میگفتیم، شبا به بی کسی و تنهایی خودمون میخندیدیم و میشدیم همه کسه هم 
نمیدونم چرا رفت..کجا رفت.چرا تنهام گذاشت
باد کولر چه قدر سرد شده. این یعنی فصل غرغر تمام نمی‌شود!
روزهایی که می‌گذرد، خودم نیستم انگار. رپ گوش می‌دهم، با هر کسی که نگاهم به نگاهش بیافتد حرف می‌زنم، در گروه‌ها، در توییتر، همه جا حرف می‌زنم. حتا جلوی غریبه‌ها گریه کردم، و جلوی دانش‌آموزهایی که بعد از ساعت مدرسه مانده بودند. انگار کسی به گربه‌ای باورانده باشد که بلد است روی دو پا راه برود. سکندری خوران روی دو پا راه می‌روم و خودم را مسخره می‌کنم. ظرف روغن را برمی‌گردانم و هیچ وقت
راستش رو بخوای فکر میکردم هیچوقت به عکساش نگاه نمیکنم چون من آدم نگاه کردن به عکسا نیستم و هیچوقت هم جز نگاه گذرا به عکسایی که قبلا ازش داشتم بهشون نگاه نمیکردم...ولی حالا که خیلی شده روزی چند بار و هر بار چند دقیقه بهشون نگاه میکنم یه هععییی میگم؛)
امروز، دست خودم را گرفتم، رفتیم به یک کافه ی قشنگ، یک میز، زیر شاخه های درختی فوق العاده انتخاب کردم، نشستم و ساعت ها غرق خواندن کتاب شدم، امروز خودم را به یک روز خاص دعوت کردم، به یک روز متفاوت! روزی که در آن، خودم در کنار خودم، بخاطر خودم و برای خودم زندگی میکنم! امروز خودم را به بستنی مورد علاقه ام دعوت کردم، برای خودم شاخه گلی خریدم و آن را به دختر بچه ی زیبایی که لبخند شیرینی بر لب داشت هدیه دادم، امروز در کنار خودم خوشحال بودم و زندگی را ب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها